• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

بي دردسر

18 اردیبهشت 1391 توسط کرمی

در گذشته دفتري به نام بخش خدمات وجود داشت که از جمله وظايفش توزيع فيش غذا طبق برنامه زماني بين زوار در سطح شهربود.

روزي آقائي را ديدم که به شدت گريه مي کرد، جلو رفتم و علت گريه اش را از او سوال کردم؛ گفت: امروز صبح که در حرم بودم خطاب به آقا گفتم : يا امام رضا(ع) من تا کنون از غذائي که به نام تو تهيه مي شود نخورده ام؛ خودت کاري کن تا امروز يک فيش غذاي بي دردسر نصيب من شود.بعد از زيارت به بخش خدمات رفتم و فيش غذا از آنها خواستم، آنها گفتند بايد به مهمانسرا بروم، اما در مهمانسرا به من گفتند که اين فيش طبق شرايط خاصي بين زوار توزيع مي شود و ارجحيت با من نيست.همچنان که از پله ها پائين مي رفتم، با آقا درددل کردم و گفتم : من از شما يک فيش بي دردسر مي خواستم و حالا اينها چنين مي گويند.پائين پله ها که رسيدم خادمي با عجله به سمت من دويد و گفت آقا اين فيش غذا مال شما باشد من کار دارم فرصت اينکه براي دريافت غذا بروم ندارم!

 نظر دهید »

درنگ

12 اردیبهشت 1391 توسط کرمی

بسم الله الرحمن الرحیم

شاید بعد ازشنیدن خبر بیماری  یا مرگ  یکی از دوستان وآشنایان، حالتی به شما دست داده است،

در این حالت اگر به  قرآن مراجعه کنی  شاید  با این آیه  سوره قصص پیامی در یافت کنی : ” لا تنس نصیبک من الدنیا “بهره ات را از دنیا فراموش مکن.

حضرت علی علیه السلام در تفسیر جمله ی “لا تنس نصیبک من الدنیا” فرمود:«یعنی از سلامتی ،قوت ، فراغت،جوانی وشادابی خود برای آخرتت استفاد کن »

برگرفته از تفسیر نور آقای قرائتی

آخرت  طلبی از طریق احسان به دیگران است . تا فرصت هست ، کاری کنیم قبل از اینکه بیمار وناتوان شویم و از ما کاری بر نیاید.

التماس دعا برای سلامتی همه بیماران

 نظر دهید »

سلام حضرت آقا

11 اردیبهشت 1391 توسط کرمی

اداى قرض

خانمى علويه (سيده ) كه از اهل زهد و تقوى بود و مواظبت به اوقات نمازهاى خود و ساير عبادات داشت و بواسطه تنگدستى و پريشانى دوازده تومان قرض دار شده بود و چون تمكن از اداى قرض خود نداشت در شب جمعه پنجم ربيع الثانى 1331 توسل بامام هشتم حضرت ابى الحسن الرضا (ع ) جسته و الحاح بسيار كرده كه مرا از قرض آسوده فرما. پس خوابش ربوده .

در خواب باو گفته شد كه شب جمعه ديگر بيا تا قرضت را ادا كنيم . لذا در اين شب جمعه بحرم مطهر تشرف پيدا كرده و انتظار مرحمتى آن حضرت را داشت .

تا قريب به ساعت هشت از شب ، بعد از خواندن دعاى شريف كميل چون حرم مطهر بالنسبه خلوت شده بود، آمد در پيش روى مبارك حضرت نشست در انتظار كه آيا امام (ع ) چگونه قرض او را مى دهد.

چون خبرى نشد عرض كرد مگر شما نفرموديد شب جمعه ديگر قرض تو را مى دهم و امشب شب موعد است و وعده شما خلف ندارد.

ناگهان از بالاى سر او قنديلهاى طلا كه بهم اتصال داشت بهم خورده و يكى از آنها از بالاى سر آن زن فرود آمده و منحرف شده و برابر زانوى آن زن به زمين رسيد و عجب اين است كه چون گوى بلند شده و در دامن علويه قرار گرفت .

حاضرين از اين امر تعجب نموده و بر سر آن علويه هجوم آوردند به نحوى كه نزديك بود صدمه اى باو برسد، پس خبر به توليت وقت كه مرتضى قلى خان طباطبائى بود دادند، آن علويه را طلبيد و وجهى بوى داد و قنديل را گرفت لكن آن علويه محترمه با ورع بيشتر از دوازده تومان برنداشت و گفت من اين مبلغ را به جهت قرض خود خواسته ام و بيش از اين احتياج ندارم .

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

ظهور

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • پژوهش
  • روايت
  • کوتاه وخواندنی
  • o آموزشی
  • o احادیث
  • o مناسبت

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس